668

تصور ناتوانی خیلی مخربه

تو دوران مدرسه چندتا مسئله سخت رو که پشت سر هم حل میکردم، همون اعتماد به نفسی که سراغم می اومد پنجاه درصد جواب مسئله بعدی بود، اینکه مشکل یه مراجع رو هرچند به سختی یا حتی گاهی اتفاقی حل میکنم خیلی کمک میکنه که در موارد دیگه نه تنها تخصصم بلکه شانس رو هم به کمک بگیرم برای حل مشکلات دیگه و

امروز برای حل یه مشکل مامان رفتم خونه اش، تنها کاری که باید میکرد این بود که تلفن بزنه به یه تعمیرکار، که سرکوچه است، و من تقریبا فقط ازش خواستم اینکارو بکنه، وگرنه کار خاصی برای حل این مشکل تقریبا یک هفته ایش که به قول خودش حسابی درگیرش کرده بود نکردم.مامان فقط تصور میکرد که این کار یه کار تخصصیه که از عهده من برمیاد، و من فقط تصور میکردم میتونم این مشکل رو حل کنم

گاهی از قدرت ذهن میترسم!

 

 

پ.ن. خیلی سعی میکنم این القای ذهنی و البته میشه گفت تنبلانه نتوانستن رو از صفحه ذهنی دردونه شیفت دیلیت کنم، امیدوارم موفق باشم


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها