643

من آدم جنجگویی نیستم:((


احساس فقر فرهنگیی شدیدی دارم، مدتهاست  از ذخیره هام استفاده کردم و الان حس میکنم تقریبا به آخراش رسیدم، جوانیهام کلاس میرفتم، سخنرانی گوش میدادم، به مدد دورشته متفاوت خوندن کلی کتاب مختلف می خوندم، کتاب خوانی آخرشب هام کنسل نمیشد، اخبار رو دنبال میکردم، تو بحث ها شرکت میکردم و .

به بهونه کارمندی و مادری و خانم خونه بودنِ همزمان، کم کم همه رو کنار گذاشتم و به مرور شدم آدمِ الان:( یه فردی که هم و غمش گذران زندگیِ روزمره ی خودش و خانواده اشه، گرچه دوست داره به نحو احسن باشه، ولی تواناییش محدوده

منکرِ این نیستم که توی سیستم اداریی کار میکنم که فسیل شدن آدمها رو می طلبه، و تقریبا هرگونه امکان پیشرفتی رو ازت میگیره و مطمئنن این محیط بی تاثیر نبوده، ولی از خودم هم شاکی ام، که برای بهتر زندگی کردن اهل جنگیدن نیستم

منکرِ این هم نیستم که این اخلاق حتی یک درصد هم در آقای همسر نیست، و این هم باز تاثیرگذار بوده، ولی.

فکر میکنم باید به قرآن پناه ببرم

شما پیشنهاد دیگه ای هم دارید؟ ممنون میشم بهم بگین


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها